سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام رضا علیه السلام قریب غریبه ها

حجت الاسلام راشد یزدی

نرم خویی و مدارا دو اصل مهم

استاد اخلاق حوزه علمیه مشهد گفت: نرم خویی و مدارا دو اصل مهم در تربیت اسلامی است.
حجت الاسلام محمدکاظم راشد یزدی طی سخنرانی در صحن جامع رضوی با اشاره به رفتار نیک پیامبر در برخورد با مردم به خصوص کودکان بیان کرد: باید با خلق و خوی نیکو نهال وجود فرزندانمان را به بهترین نحو آبیاری کنیم و لازمه این امر دوری از رفتار پرخاشگرایانه است.درحال حاضر و با گرایش جامعه به سمت ابزارهای فلزی، رفتارهای خشونت آمیز نیز بیشتر از گذشته در بین مردم دیده می‌شود و اگر این روند ادامه پیدا کند، جامعه‌ای خالی از رحمت الهی خواهیم داشت.
**رفتار والدین با نوجوانان نباید اهانت‌آمیز باشد
این استاد دانشگاه با بیان اینکه نرم خویی و احترام به نوجوانان در تربیت آنان موثر است ادامه داد: رفتار والدین با نوجوانان نباید اهانت آمیز باشد، البته جوانان و نوجوانان نیز باید حدود خود را شناخته و از آن خارج نشوند و در تربیت فرزندان باید رفتار والدین با کودکان و نوجوانان باید همراه با احترام و به دور از خشونت باشد، همچنین همواره با فرزندان خود به خصوص جوانان در پیرامون مسائل مختلف زندگی  مشورت کنید چرا که این عمل باعث جذب جوانان به سمت والدین می شود.
**مصافحه و معانقه جزو آداب معاشرت اسلامی است
استاد اخلاق حوزه علمیه مشهد در خصوص آداب معاشرت اسلامی بیان کرد: مصافحه به معنی دست دادن و معانقه به معنی در آغوش گرفتن جزو آداب معاشرت اسلامی است اما بوسیدن صورت در آداب معاشرت اسلامی نیامده است.

منبع: سایت آستان قدس رضوی


[ شنبه 92/11/19 ] [ 9:27 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

گل مریم کنار ضریح
مرتضی اشکفتی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزات در مدت خدمتشان در حرم قدس رضوی توضیح می دهد: اولین جلسه ای بود که روضه رضوی (ع) فضای کنار ضریح مقدس شستشو می شد. در مراسم حضور داشتم و مشغول صحبت کردن با حضرت شدم. مادرم از قبل سنگ کلیه داشت و قابل دفع نبود و نیاز به عمل کردن داشت. به حضرت گفتم: مادرم بیمار است و بعد یکی از شاخه های گل مریم کنار ضریح که هر روز عوض می شود و به مردم داده می شود را برای مادرم به خانه بردم. مادرم گل را بو کرد و بعد از آن بسیار گریه کرد. صبح از خواب بیدار شدم و مادرم گفت: معجزه شده و سنگ کلیه ام دفع شده است. پدرم گفت: امکان ندارد. مادرم آزمایش انجام داد و دیگر هیچ سنگی در کلیه اش دیده نشد. 9سال از آن ماجرا می گذرد و پس از آن ماجرا دیگر مادرم مریض نشد.

دوستی دارم که فرزند شهید است و روزی به حرم آمد. معجزه را قبول نداشت. برایش دلیل می آوردم و می خواستم برایش اثبات کنم که معجزه وجود دارد. در حال صحبت کردن بودیم که حرم شلوغ شد و خانمی که شفا پیدا کرده بود را به سمت آگاهی می بردند تا آسیبی نبیند و بررسی کنند تا واقعیت را بفهمند. در اتاق با کلامی منقطع می گفت: سال ها بود نمی توانستم صحبت کنم.  داخل حرم نشسته بودم، نوری در گلویم وارد شد و الان می توانم صحبت کنم. خوشحال بود و مانند بچه ای که تازه می خواست صحبت کند، سخن می گفت. به دوستم گفتم امام رضا (ع) کرامتش را به تو نشان داد!

ماجرایی را نیز دوستم خادم حرم رضوی برایم گفت: فردی در ایالت متحده دوره خلبانی را گذرانده بود و می خواست مدرکش را بگیرد و خیلی آشفته بود. ایرانی در آنجا از او سؤال می پرسد چرا این قدر آشفته هستی و جواب می دهد: همسری دارم که بیمار است و پزشکان نتوانسته اند بیماری اش را تشخیص دهند و الان در بستر است و کاری از من بر نمی آید. آن فرد می گوید: دکتری را در ایران و شهر مشهد با نام “دکتر رضا” می شناسم و هر کسی پیش او می رود، مریضش خوب می شود. فقط با خودت قرار بگذار تا اگر همسرت خوب شد، هدیه ای به او بدهی. در هواپیما می نشیند و با خودش قرار می گذارد تا اگر همسرش سالم شد، هدیه ای به دکتر رضا بدهد.

به خانه می رسد و همسرش را سالم می بیند و ماجرا را از او می پرسد و همسرش می گوید: دکتر رضا خانه‌مان آمد و گفت هدیه ای که همسرت می خواست به من بدهد را برایم بیاورد. این فرد به مشهد می آید و در خیابان امام رضا (ع) دور فلکه آب به دنبال مطب دکتر رضا می گردد و نمی داند حضرت حیات مادی ندارند. یکی از دوستان خادم حرم او را پیدا کرد و ماجرا را از او سؤال کرد و او گفت: آمده ام از دکتر رضا تشکر کنم که همسرم را مداوا کرده است. خادم می فهمد و او را داخل حرم می آورد و او را جلوی ضریح می برد و می گوید دکتر رضا این جا هستند. آن فرد می رود و حضرت را زیارت می کند و در بازگشت به دوست خادم‌ام می گوید: دکتر رضا را دیدم و تمام مشکلاتم را به او گفتم و هدیه ام را به او دادم و ایشان قبول کردند تا همه مشکلاتم را حل کنند.

منبع: پایگاه رضوی

 


[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 1:27 صبح ] [ رضا ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند، «کسی که بخواهد از زکام در هنگام زمستان جلوگیری کند روزی سه لقمه عسل بخورد و از بوییدن گل نرگس کوتاهی نکند و سیاه‌دانه نیز چنین است و اگر کسی از زکام در هنگام تابستان بترسد هر روز باید خیار تازه بخورد و از نشستن در آفتاب خودداری کند.»

منبع: مشرق نیوز

 


[ یکشنبه 92/11/13 ] [ 9:51 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

امام رضا علیه السلام:

... جسد مانند زمینی پاک و بائر است که وقتی آن را آباد کردی و تخمی در آن کاشتی و به آن آب دادی - اما نه زیاد که آن را تباه سازد و نه کم که از بی آبی از بین برود - در این صورت آبادیش دوام می یابد و محصولاتش زیاد می گردد و زراعتش نیکو می شود. و اگر از آن زمین غافل شدی و به آبادی آن نکوشیدی علف های هرز در آن می روید؛ بدن نیز مانند آن زمین است که تدبیر در غذا و آبش آن را اصلاح می کند و سالم نگه اش می دارد و عافیت را به ارمغان می آورد؛ پس امیر نگاه کند که چه چیزی به مزاج و معده ی او موافق است و بدنش را تقویت می کند به خوردن و نوشیدن آن بپردازد و آن را غذای خودش قرار بدهد.

طب الرضا علیه السلام، ص 19 - 18


[ یکشنبه 92/11/13 ] [ 3:31 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد
علی ماشی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزاتی که در حرم مطهر امام (ع) دیده برایمان می گوید: در آذرماه سال 1383 مفتخر به پوشیدن لباس دربانی حضرت شدم و از ایشان خواستم عنایتی کند و یکی از معجزات خودش را به من نشان دهد. مدتی بود که خدمت برایم عادی شده بود و می خواستم برای اطمینان قلبم ایشان عنایتی کنند. ساعت 10صبح بود. ساعت شیفت من رو به پایان بود. باران می آمد و عطر خاصی در حرم پیچیده بود. شنیده بودم اگر معجزه ای شود مردم به دنبال شخص شفا یافته می روند تا قطعه ای از لباس او را برای تبرک ببرند، اما من تا آن روز اتفاقی به این شکل ندیده بودم. تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد. در وسط صحن یکی از همکارانم داد می زد برادر علی کمک نمی کنی؟!

نگاه کردم و دیدم کودکی در بغلش است و به آرامی از پنجره فولاد جدا شد تا کسی او را نبیند و حرکت کرد تا به آن سمت صحن رود. وسط صحن مردم فهمیدند و همگی هجوم آوردند تا قطعه ای از لباس این کودک را برای تبرک با خود ببرند. سمت دوستم رفتم و کودک را از او گرفتم و به جایی بردم. سپس از مادرش پرسیدم موضوع چیست و او بعد از 10 دقیقه گریه کردن گفت: قلب بچه ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کرده اند و آورده ایم این جا یا حضرت رضا (ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم. از مادرش پرسیدم پرونده پزشکی همراهت داری؟! پرونده اش را نگاه کردیم و دیدیم مشکلش اساسی بوده، از پله های اتاق پایین آمدم.

در “ایوان طلا” یکی از خادمان حرم دختر سه ساله کوچکی در بغلش بود و تمام زائران دنبال او می دویدند. کمکش کردم و کودک را در اتاق آگاهی بردیم تا آسیبی به او نرسد. با لحنی خاص از پدرش پرسیدم: چه شده؟!  و او پاسخ داد: در حال بازی کردن بود و سماور آب جوش بر رویش ریخت. گوشت یک پارچه ای بر روی صورتش در آمده بود و معالجه نمی شد. برای شفا یافتم به حرم امام رضا (ع) آوردیم و پس از شفا یافتن هیچ علامت و نشانه ای از آن لکه بزرگ در صورت دخترم نیست. پدرش باور نمی کرد. دیده بودم نابینا و فلج شفا پیدا می کند، اما این گونه معجزه خیلی عجیب بود. صورت دختر می درخشید.

منبع: پایگاه رضوی


[ دوشنبه 92/11/7 ] [ 11:29 عصر ] [ رضا ] [ نظرات () ]
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب